-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 تیرماه سال 1393 22:33
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 خردادماه سال 1393 15:35
گرگ عاشق شده بود... عاشق طعمه اش، نزدیکش شد بوییدش بوسیدش و با دندان گلویش را گرفت... افسوس... "ذات" احساس نمیشناسد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 31 فروردینماه سال 1393 19:12
عمر دست خداست.. زن فقط وسیله ست. روز زن مبارک.
-
دلم هموای زندگی کرده...
یکشنبه 17 فروردینماه سال 1393 22:43
خدایا دلم زنگ تفریح می خواهد ... باورکن خسته شده ام ... از این کلاس رقصیدن به ساز دنیا....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 فروردینماه سال 1393 11:18
سال جدید رو به خودم تبریک میگم. والا..
-
یک با یک برابر نیست...
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1392 21:50
معلم پای تخته داد میزد صورتش از خشم گلگون بود و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود ولی آخر کلاسیها لواشک بین خود تقسیم می کردند وآن یکی در گوشهای دیگر «جوانان» را ورق می زد. برای اینکه بیخود هایو هو می کرد و با آن شور بیپایان تساویهای جبری را نشان میداد با خطی خوانا بروی تختهای کز ظلمتی تاریک غمگین بود تساوی را...
-
روزگار به من آموخت...
پنجشنبه 15 اسفندماه سال 1392 22:30
رو بعضی ها باید برچسب زد : تست شد ، آدم نیست . . . !
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 بهمنماه سال 1392 13:29
یاد دوران بچگی بخیر..! فکر میکردیم تنهایی فقط روزهایی بود که کسی خونه نبود...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 بهمنماه سال 1392 13:27
ﻣﻌﻠﻢ سر کلاس فارسی ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ کرﺩ. ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎی ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ. ﻣﻌﻠم گفت:ﺷﻌﺮ بنی ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ. ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ کرﺩ: بنی ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎی یکدیگرﻧﺪ که ﺩﺭ ﺁﻓﺮینش ﺯ یک ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ ﭼﻮ ﻋﻀﻮی ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻪ ﺍینجا که ﺭسید ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ. ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: بقیه ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ! ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: یادم نمی آید.ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: یعنی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 بهمنماه سال 1392 17:59
دختر: شنیدم داری ازدواج می کنی .. مبارکه .. خوشحال شدم شنیدم.. پسر: ممنون...انشالله قسمت شما.. دختر: می تونم برای آخرین بار یه چیزی ازت بخوام؟؟؟ پسر: چی می خوای؟ دختر: اگه یه روز صاحب یه دختر شدی می شه اسم منو روش بذاری؟ پسر: چرا؟ می خوای هر موقع که نگاش می کنم ..صداش می کنم درد بکشم؟؟ دختر: نه.. !! آخه دخترا عاشق...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 بهمنماه سال 1392 17:54
دختر بچه : دوسِت دارم پسر بچه : مثل آدم بزرگا؟! دختر بچه : نـــــــه … راستـــــــکی ..!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 بهمنماه سال 1392 14:02
تموم شد بالاخره .... ولی به چه قیمتی؟ تف به این خدمت که همه چیز آدمو عوض میکنه.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 اردیبهشتماه سال 1392 19:14
۱۱۵ روز دیگه...
-
اگر کوسه ها آدم می شدند!!!
شنبه 31 اردیبهشتماه سال 1390 10:40
دختر کوچولوی صاحبخانه از آقای " کی" پرسید: اگر کوسه ها آدم بودند، با ماهی های کوچولو مهربانتر میشدند؟ آقای کی گفت : البته ! اگر کوسه ها آدم بودند، توی دریا برای ماهیها جعبه های محکمی میساختند، همه جور خوراکی توی آن میگذاشتند، مواظب بودند که همیشه پر آب باشد. هوای بهداشت ماهی های کوچولو را هم داشتند. برای...
-
سلام فاحشه
یکشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1390 17:52
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 سلام فاحشه... چیه تعجب کردی؟ میدانم در کسوت مردان آبرومند اندیشیدن به تو و گفتن از تو ننگ است ! اما میخواهم برایت بنویسم ... شنیده ام تن میفروشی برای لقمه نانی ! آه ..چه گناه کبیره ای !! میدانم که میدانی همه تو را پلید میدانند .راستی فاحشه ؟ من در...
-
داستان تاریخی اعدام بابک خرمدین
سهشنبه 2 فروردینماه سال 1390 17:04
روز قبل از اعدام،خلیفه با بزرگان دربارش مشورت کرد که چگونه بابک را درشهر بگرداند و به مردم نشان بدهد تا همه بتوانند وی را ببینند. بنا بر نظر یکی از درباریان قرار برآن شد که وی را سوار بر پیلی کرده در شهر بگردانند. پیل را با حنا رنگ کردند و نقش و نگار برآن زدند؛ و بابک را در رختی زنانه و بسیارزننده و تحقیرکننده برآن...
-
عید باستانی نوروز مبارک.
یکشنبه 29 اسفندماه سال 1389 22:52
به یاری یزدان پاک بر چهره ی گل نسیم نوروز خوش است بر طرف چمن روی دل فروز خوش است از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست خوش باش و مگو ز دی که امروزخوش است به امید سالی پر از شادی و بهروزی برای تمامی مردم ایران زمین در سراسر گیتی و رهایی ایران از دست اهریمن و طلوع دوباره خورشید در ایران زمین پاینده و جاوید ایران
-
داستان مرد گدا
جمعه 8 بهمنماه سال 1389 15:49
مردی هر روز در بازار گدایی میکرد و مردم هم حماقت او را دست میانداختند. دو سکه به او نشان میدادند که یکی از طلا بود و یکی از نقره. اما مرد گدا همیشه سکه نقره را انتخاب میکرد . این داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهی زن و مرد میآمدند و دو سکه به او نشان میدادند و مرد گدا همیشه سکه نقره را انتخاب میکرد . تا اینکه...
-
مشکل
شنبه 26 تیرماه سال 1389 11:10
مردى متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوائیش کم شده است . به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولى نمیدانست این موضوع را چگونه با او در میان بگذارد . بدین خاطر، نزد دکتر خانوادگیشان رفت و مشکل را با او در میان گذاشت . دکتر گفت براى این که بتوانى دقیقتر به من بگویى که میزان ناشنوایى همسرت چقدر است آزمایش سادهاى...
-
بزرگترین و جاودانترین عاشقان تاریخ
چهارشنبه 19 خردادماه سال 1389 09:10
1. رومئو و ژولیت تا به امروز شاید این داستان مشهورترین دل داده ها باشد. این زوج مترادفی برای عشق هستند. رومئو و ژولیت یک داستان حزن انگیز نوشته ویلیام شکسپیر است. داستان عاشقانه آنها بسیار غم انگیز است. داستان این دو جوان که از دو خانواده مخالف هم هستند، به این گونه است که در نگاه اول عاشق شده و عشق آنها به ازدواج...
-
نامه ای به خدا
جمعه 7 خردادماه سال 1389 10:55
یک روز کارمند پستی که به نامه هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می کرد متوجه نامه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامه ای به خدا ! با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند. در نامه این طور نوشته شده بود : خدای عزیزم بیوه زنی 83 ساله هستم که زندگی ام با حقوق نا چیز باز نشستگی می گذرد. دیروز یک...
-
یه کاریکاتور محشر
دوشنبه 3 خردادماه سال 1389 12:32
سلام دوستای عزیزم یه کاریکاتور خیلی خنده دار و با مزه دارم میدونم شما هم هم مثل من از این کاریکاتور خوشتون میاد تو ادامه مطلبه بدون حرف اضافه فقط ببینید و بخندید تشریف بیارین ببینید............... نظر یادتون نره
-
سلام
پنجشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1389 18:38
سلام هم سایه ها، سلام هم قلب ها،سلام به تویی که فکر می کنی می شود بهتر از این نوشت و سلام به تویی که فکر می کنی بهتر از این نمی شود. سلام به ناگفتنی هایی که با خودتان می آورید و بازپس می برید و سلام به حرفهای قشنگی که برایم جا می گذارید. دنیای کوچک من هم پر است از همان خیال های طلایی که هیچ وقت نمی شود فروخت، پر است...
-
همسایه خدا بودیم
پنجشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1389 18:20
شاید دیگر مرا نشناسی ! شاید مرا به یاد نیاوری ، اما من خوب تو را می شناسم.ما همسایه شما بودیم و شما همسایه ما و همه مان همسایه خدا. یادم می آید گاهی وقت ها می رفتی و زیر بال فرشته ها قایم می شدی.و من همه آسمان را دنبالت میگشتم ، تو میخندیدی و من پشت خنده ها پیدایت می کردم . خوب یادم هست که آن روزها عاشق آفتاب بودی...
-
عشق ابدی
دوشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1389 18:54
اینو میگن عشق ابدی
-
معانی چند اسم وارد شده در فرهنگ غنی پارسی
جمعه 27 فروردینماه سال 1389 13:03
حفصه: هسته خرما و یا زن سیاه و زشت خدیجه: به سقط جنین شتر میگویند بتول: زنی که هوس مرد و همخوابگی دارد سمیه: از سم می آید و به اندازه زهری که در چیزی باشد میگویند. سکینه: که مسکین نیز با این نام هم خانواده میباشد. به بانوی گدا و خوار و بیچاره میگویند رقیه: که از ریشه رق میآید، به معنای افسون و جادو و نیرنگ است....
-
دوستت دارم به زبان های مختلف
جمعه 27 فروردینماه سال 1389 09:25
انگلیسی = I love you آفریقایی = Ek het jou lief آلبانی = Te dua عربی (به مرد) = Ana behibak (to male) عربی (به زن) = Ana behibek (to female) ارمنی = Yes kez sirumen بامبارا = M'bi fe بلاروس = Ya tabe kahayu بلغارستان = Obicham te کرووات = Volim te چک = Miluji te دانمارک = Jeg Elsker Dig استونی = Ma armastan sind...
-
نامه ی آبراهام لینکن به آموزگارفرزندش
پنجشنبه 20 اسفندماه سال 1388 15:12
به پسرم درس بدهید: او باید بداند که همه مردم عادل و همه آن ها صادق نیستند ، اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد ، انسان صدیقی هم وجود دارد . به او بگویید ، به ازای هر سیاستمدار خودخواه ، رهبر جوانمردی هم یافت می شود . به او بیاموزید ، که در ازای هر دشمن ، دوستی هم هست . می دانم که وقت می گیرد ، اما به او بیاموزید...