دلنوشته

هر چی که دلم هوس کنه مینویسم

دلنوشته

هر چی که دلم هوس کنه مینویسم

اگر کوسه ها آدم می شدند!!!

دختر کوچولوی صاحبخانه از آقای " کی" پرسید: اگر کوسه ها آدم بودند، با ماهی های کوچولو مهربانتر میشدند؟   آقای کی گفت : البته ! اگر کوسه ها آدم بودند، توی دریا برای ماهیها جعبه های محکمی میساختند،   همه جور خوراکی توی آن میگذاشتند، مواظب بودند که همیشه پر آب باشد.  هوای بهداشت ماهی های کوچولو را هم داشتند.   برای آنکه هیچوقت دل ماهی کوچولو نگیرد،   گاهگاه مهمانی های بزرگ بر پا میکردند،   چون که گوشت ماهی شاد از ماهی دلگیر لذیذتر است !   برای ماهی ها مدرسه میساختند   وبه آنها یاد میدادند   که چه جوری به طرف دهان کوسه شنا کنند   درس اصلی ماهیها اخلاق بود   به آنها می قبولاندند   که زیبا ترین و باشکوه ترین کار برای یک ماهی این است   که خودش را در نهایت خوشوقتی تقدیم یک کوسه کند   به ماهی کوچولو یاد میدادند که چطور به کوسه ها معتقد باشند   و چه جوری خود را برای یک آینده زیبا مهیا کنند   آینده یی که فقط از راه اطاعت به دست میآیید   اگر کوسه ها ادم بودند،   در قلمروشان البته هنر هم وجود داشت:   از دندان کوسه تصاویر زیبا و رنگارنگی می کشیدند،   ته دریا نمایشنامه به روی صحنه میآوردند که در آن ماهی کوچولو های قهرمان   شاد و شنگول به دهان کوسه ها شیرجه میرفتند.   همراه نمایش، آهنگهای مسحور کننده یی هم مینواختند که بی اختیار   ماهیهای کوچولو را به طرف دهان کوسه ها میکشاند.   در آنجا بی تردید مذهبی هم وجود داشت   که به ماهیها می آموخت   "زندگی واقعی در شکم کوسه ها آغاز میشود" 

سلام فاحشه

سلام فاحشه...

چیه تعجب کردی؟

میدانم در کسوت مردان آبرومند اندیشیدن به تو و گفتن از تو ننگ است !

اما میخواهم برایت بنویسم ...
شنیده ام تن میفروشی برای لقمه نانی ! آه ..چه گناه کبیره ای !!
میدانم که میدانی همه تو را پلید میدانند .راستی فاحشه ؟

من در دیارم کسانی را دیدم که دین خدا را چوب میزنند به قیمت دنیایشان، شرفت را شکر که
اگر میفروشی از تن می فروشی نه از دین.
فاحشه… دعایم کن